«تاریخ هولوکاست به روایت میشا دفونسیکا» که در سال 1997 منتشر و به 18 زبان زنده دنیا ترجمه شده است، به اعتراف نویسندهاش، اثری ساختگی و تخیلی معرفی شد.
این کتاب که یکی از پرفروشترین آثار به ثبت رسیده در اروپا و دیگر کشورهای جهان است، شرح اتفاقاتی است که بر نویسنده آن از زمان خردسالی میرود.
میشا دفونسیکا در این کتاب از وقایعی صحبت میکند که از زمان خردسالی زندگی او و خانوادهاش را تحتتاثیر خود قرار داده است. او در این کتاب درباره حمله نازیها به خانه و خانوادهاش و از به قتل رسیدن پدر و مادرش به دست نازیها مینویسد و میگوید: نازیها بعد از کشتن پدر و مادرم مرا در جنگلی رها کردند و من در این جنگل به اجبار همخانه و همغذای گرگها شدم.
تاریخ هولوکاست یا زندگی با گرگها به قلم دفونسیکا که یکی از پرفروشترین کتابها در یک دهه اخیر در اروپا بوده یک سال قبل بهعنوان یکی از منابع اصلی برای تهیه فیلمی با عنوان زندگی با گرگها به تهیه کنندگی ورا بلومنت مورد استفاده قرار گرفت. این فیلم ژانویه 2007 در اروپا به اکران عمومی در آمده است.
ورا بلومنت در این باره میگوید: باور این مسئله که دفونسیکا یهودی نیست و خاطراتش زاییده تخیلاتش است برایم باور کردنی نیست و احساس ناخوشایندی نسبت به نویسنده دروغگوی این کتاب احساس میکنم.
به گزارش روزنامه فیگارو بعد از افشای جعلی بودن روایتها و سندهای این کتاب و تحقیقاتی که صورت گرفته، مشخص شده نویسنده آن میشا دفونسیکا یهودی تبار نبوده و در زمان جنگ جهانی دوم نیز در سلامت و آرامش کامل در شهر بروکسل اقامت داشته است، این در حالی است که دفونسیکا پیش از این در کتابش ادعا کرده بود که در زمان جنگ جهانی دوم مجبور به ترک خانه شده و بیش از 3000 کیلومتر را برای پیدا کردن خانوادهاش که به دست نازیها دستگیر و تبعید شدهبودند در سراسر اروپا راهپیمایی کرده است.
این نویسنده 71 ساله که هماکنون در شهر دادلی در 20 کیلومتری جنوب بوستون زندگی میکند، در کتابش آورده است: نازیها به به منزل ما حمله کردند و پدر و مادرم را دستگیر کردند و زمانی که من کودک خردسالی بودم، مرا در جنگلی نزدیک به یک روستا در اروپا سرگردان رها کردند و این سرگردانی بهمدت 4 سال به طول انجامید.
این نویسنده با افشای نام اصلی خود، مونیکا دوئل ادعای خود را مبنی بر اینکه در زمان خردسالی همبازی و همخانه گرگها شده، در 4 سالگی مسیر زیادی را تا ورشو پیاده طی کرده و در طول سفر مجبور به قتل یکی از سربازان نازی شده جعلی خواند و گفت: این جریانات همگی فانتزی و زاییده تخیلاتم بوده و من هرگز از خانهام در بروکسل خارج نشدهام.
به گزارش روزنامه فیگارو پدر و مادر مونیکا دوئل از افراد گروه مقاومت و بلژیکی تبار بودند که در جریان جنگ و نه در خانهشان به دست نازیها به قتل رسیدند.
مونیکا دوئل در این باره میگوید: از کودکی همیشه در میان هم سنو سالهایم لقب دختر خائن را همراه نامم داشتم، من در زندگی سختیها و مشقتهای زیادی را تحمل کردم و این کتاب حاصل تمامی سختیهایی است که کشیدهام. این کتاب را نوشتم چون در طول زندگی همواره به چشم یک بیگانه و خائن به من نگریسته شده است.
براساس گزارشهای ارائه شده توسط آژانس خبری آسوشیتدپرس، پدر مونیکا دوئل در زمان جنگ، پس از دستگیری بهدلیل فشار شکنجه اطلاعات سری را به دشمن ارائه کرده بود. مونیکا در این زمان توسط بستگان نزدیکش (پدربزرگ و عمویش) نگهداری میشده و این خبر و عکسالعمل اطرافیان تاثیر بسیار بدی بر زندگی او داشته است.
مونیکا در این باره میگوید: پدربزرگم از من مراقبت میکرد، ولی من از او و دیگر بستگانم متنفر بودم. آنها با من بدرفتاری میکردند... من از پدر و مادرم دور بودم و همین باعث میشد که احساس کنم یک یهودی هستم!
با افشای جعلی بودن شرححال مونیکا و پس از تحقیقاتی که به عمل آمده، مشخص شده او اصلا یهودی نبوده و از اعضای خانواده او حتی یک نفر مذهب یهودی نداشته و در میان یهودیان نیز نام خانوادگی دوئل دیده نشده است.
مونیکا دوئل پس از افشای این راز بعد از گذشت 10 سال به خبرنگار آسوشیتدپرس گفت: از تمام کسانی که به نوعی با نوشتن این کتاب به آنها خیانت شده، عذرخواهی میکنم و امیدوارم این درخواست من از طرف آنها پذیرفته شود. مخاطبان این کتاب فقط کافی است خودشان را جای من بگذارند و به دختر خردسالی فکر کنند که همه زندگیاش را از دسترفته دیده است.
پس از این رسوایی بزرگ تنها راه چارهای که به ذهن ناشرین شکستخورده این اثر رسید این بود که این کتاب را از دسته کتابهای اتوبیوگرافی و تاریخی خارج و به دسته کتابهای ادبی _رمان_ منتقل کنند. این واکنشها در حالی صورت گرفته است که با فروش این کتاب در طول این 10 سال میلیونها دلار سود نصیب مونیکا دوئل و ناشران فرانسوی و آمریکایی اثرش شده است.